سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوه بندگی

آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی



خاک را می­بویم، بوی قطرات باران بر خاک و بر دیوارهای کاهگلی عشق را در کالبد زنده می ­کند، گویی بهار دوباره بازگشته است؛ به یُمن ورود دلاور مردان سرافراز.

مردان صبوری که بلندترین قله­ های پایداری را فتح کردند تا دشمن به زانو درآید و عجز خویش را لابه کند.


دل­ها از شوق بیرون می­ جهد و چهره­ ها پس از سال­ها با لبخند آشتی می­ کند. شانه­ های استواری که آتشفشانی از درد را در خود نهفته داشت، می ­آید تا بار سنگین درد و غم را که یادگار دیوارهای سیاه اسارت بود، در سپیده دم کوچه­ های عشق بر زمین بگذارد.


یوسف­ های غریب از راه می ­رسند تا وطن آن­ها را در آغوش کشد و بر پاهای استوارشان بوسه زند و آنان نیز در سجده­ ی شکر بر خاک وطن می ­افتند و صدایی لرزان در همهمه شوق: <در بگشایید، شمع بیاورید، عود و اسپند بسوزانید، شاید این غبار از راه رسیده و از سفری دراز برگشته گمشده­ی من باشد>

ولی...


آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی

پدید آورنده : ، صفحه 150

ـ اشاره

ـ گفتار مجری

ـ چراغ راه

ـ زلال قلم

ـ شعر

ـ کوتاه و گویا

ـ آورده­اند که...

ـ کتابستان

اشاره/رهایی

سیدحسین ذاکرزاده

هنوز بوی دودِ غلیظِ لاستیکِ سوخته، جایش را کاملاً به عطرِ یاس و اسپند و گلاب نداده بود؛ هنوز سوزشِ گازِ اشک­آور، جایش را به لبخند و بوسه نداده بود؛ هنوز شعار و فریاد، به سرود و سرور تبدیل نشده بودند که دوباره اتفاقی تازه، ما را به کارزار فرا خواند.

تا حدود همین دو سال پیش، کوچه­ها و خیابان­ها برایمان شده بود میدان مبارزه؛ اما حالا دشت­های عطشناکِ جنوب، با همه عظمتشان غیرت ما را امتحان می­کردند. حالا دیگر فریاد کافی نبود، از مشت کاری برنمی­آمد، اعتراض و دیپلماسی و سیاست خارجی، دستشان کوتاه بود. باید سلاح، به دست می­گرفتیم و گرفتیم؛ باید صبر بیشتری می­کردیم و کردیم؛ باید خون بیشتری می­دادیم و دادیم. حالا ما با دشمنی می­جنگیدیم که پشتش را به یک دنیا گرم می­دید؛ اما غم اسارت در غربت را هنوز نچشیده بودیم. نمی­دانستیم اسیر عده­ای درنده انسان­نما بودن یعنی چه؛ نمی­دانستیم از دردِ زخم و شدت عطش و ضعف در میان شهری شلوغ، مُردن یعنی چه؛ باورمان نمی­آمد این همه تیرگی. در دلمان نمی­گنجید این­قدر سنگدلی، اصلاً به ذهنمان خطور نمی­کرد تصویری چنین ننگین از انسان؛ امّا هر چه بود گذشت و فصل رهایی در آغوشمان کشید.

افزایش اسرای عراق نسبت به ما، آنها را به این فکر واداشته بود که طرح تبادل اسرا را بپذیرند؛ بنابراین در 24 فوریه 1986 میلادی، قطعنامه 582 به تصویب رسید و در بند 4 آن مقرر شد هر دو کشور، با همکاری کمیته بین­المللی صلیب سرخ در امور اسرای جنگی، هر چه زودتر تبادل اسرا را آغاز کنند.

در همین حین مجلس شورای اسلامی در تاریخ 13/9/68 مصوبه­ای را تنظیم کرد که طی آن در 22 مرداد سال 69، ستاد رسیدگی به امور آزادگان تشکیل شد و همه چیز برای استقبال از کبوتران زخمی و خسته وطن آماده شد.

اولین گروه آزادگان سربلند، در 26 مرداد سال 69 به میهن بازگشتند و شور و خاطرات پیروزی انقلاب را در یادها زنده کردند. در طی 8 سال دفاع مقدس، 45 هزار رزمنده به اسارت ارتش تجاوزگر عراق درآمدند؛ ولی فقط 40هزارتن از آنها به میهن بازگشتند. شماری از این افراد، به علت همکاری نکردن ارتش عراق با صلیب سرخ و عدم اعلام آمار دقیق اسرای ایرانی، مفقودالاثر شدند که وضعیت تعدادی از آنها تا به حال معلوم نشده است. شمار دیگری هم از این اسرا، زیر شکنجه­های وحشیانه و ددمنشانه ارتش عراق و یا به علت عدم رسیدگی پزشکی و بهداشتی در زمان مجروحیت به شهادت رسیدند.

پس از بازگشت آزادگان به میهن، 270 واحد ستادی در سراسر کشور تشکیل شد که وظیفه خدمت رسانی به آزادگان عزیز را برعهده داشت. دراین­باره، باید یادآور شد که در سال تحصیلی 1375، بیش از 5 هزار و سیصد نفر از آزادگان سرافراز، موفق به راهیابی به عرصه علم و دانش در دانشگاه­ها شدند که از این تعداد، 365 نفر، موفق به اخذ مدرک در رشته­های پزشکی، دندان­پزشکی و داروسازی شدند و 406 نفر هم در رشته­های مهندسی فارغ­التحصیل گردیدند.

سید آزادگان (تقدیم به مرحوم ابوترابی)

مهیا زاهدین لباف

بی­تردید، دوران سخت زندگی اسرای ایرانی در اردوگاه­های عراقی، سرانجامی غرورآفرین وعزت بخش را با خود به همراه داشت. صبر و شکیبایی، ایثار، تسلیم­ناپذیری، تحمل شکنجه­ها و ناملایمات، داشتن روحیه قوی و شکست­ناپذیر، از جمله ویژگی­های بارز آزادگان ایرانی در دوران اسارت بوده است. در این میان، سید علی­اکبر ابوترابی، الگوی شاخصی بود برای اثبات مردانگی و دلیری. وی که در دوران پیروزی انقلاب از همراهان بی­چون و چرای امام و اسلام به شمار می­رفت، پس از پیروزی و پشت سر نهادن مبارزات سخت علیه رژیم ستم­شاهی، از پذیرش پُست­های پیشنهادی سر باز زد و رفتن را بر ماندن ترجیح داد. او به جبهه­های جنوب شتافت و با حضور در ستاد جنگ­های نامنظم، در کنار سردار شهید دکتر مصطفی چمران، خدمات ارزنده­ای انجام داد و در شناسایی­ها و عملیات مختلف، نیروهایش را با تدبیر فرماندهی ­کرد.

24 آذر ماه 1359 خبر جعلی شهادت این سید بزرگوار توسط رژیم بعثی عراق منتشر شد در حالی­که او با شکنجه گران بعثی دست و پنجه نرم می­کرد، آشنایان بامنش این بزرگوار، در غم از دست دادن او سوگوار بودند، تا جایی که حضرت امام پیام تسلیتی را برای پدر بزرگوار سید صادر نمودند و مراسم عزاداری در سوگ ایشان برپا گردید.

در طول مدت اسارت، به علت خلق و خو و توانایی­های خاص ایشان و علاقه مندی اسر به وی، بارها و بارها عراقی ها، اردوگاه او تعویض کردند. ایشان به محض ورود به اسارت­گاه­ها، شروع به تقویت روحیه اسرا کرده و با سخنرانی در رابطه با موضوعات مختلف، سعی در ارتقای روحیه سربازان ایرانی نمود.

حجت­الاسلام سیدعلی­اکبر ابوترابی هدیه­ای بود الهی که از سوی درگاه باریتعالی به اردوگاه­های اسرای ایرانی تقدیم شده بود. وی با رهبری اندیشمندانه خود، با توسل به ائمه معصومین، با معنویت و سعه صدر و روحیه قوی مثال­زدنی خود، شمع محفل اسرای ایرانی بود، در جهت تقویت روحیه ایمان و مقاومت و آزادگی­شان.

سید ابوترابی پس از آزادی، هرگز به خود فکر نکرد و تمام توان خود را در جهت امور مربوط به آزادگان صرف کرد. وی پس از اسارت، با حکم مقام معظم رهبری در جایگاه نماینده ولی­فقیه در امور آزادگان قرار گرفت. در دوره­های چهارم و پنجم مجلس به خانه ملت پای نهاد و در تمام عمر خود، لحظه­ای دست از رسیدگی به جانبازان، محرومان و مستضعفان برنداشت.

12 خرداد 1379 در حالی که عازم مشهد مقدس و پابوسی امام ثامن­الحجج بود، به همراه پدر عالم و بزرگوارش حاج سید عباس ابوترابی بر اثر حادثه­ تصادف در جاده سبزه­وار ـ نیشابور، از خاک به افلاک پرکشید و به لقاءالله پیوست. پیکر پاک آن مرحوم در جوار مرقد امام رضا(ع) دفن شد.

روحش شاد

گفتار مجری/معنویت آزادگان

سیدحسین ذاکرزاده

فضای خفقان و به شدت کنترل­شده از اردوگاه­های عراق، موجب شده بود که اسرا نتوانند به سادگی به امور معنوی بپردازند؛ لذا با انگیزه و شوق بیشتری تلاش می­کردند به هر شکل ممکن، برای خود لحظه­های خلوت و انسی ایجاد کنند؛ برای مثال برای نماز شب، مجبور بودند نشسته و بی­صدا نماز بخوانند یا اینکه کسی کشیک بدهد تا نگهبانان، متوجه عبادت آنها نشوند.

در بعضی از اردوگاه­ها برای روزه ماه رمضان، محدودیت­های بیشماری وجود داشته است. برای عزاداری ایام شهادت ائمه(س) بویژه ایام محرم هم سخت­گیری زیاد وجود داشته؛ تا جایی که در خاطرات یکی از آزادگان آمده که به علت عزاداری مخفیانه­ای که بعد لو رفته بود، افراد اردوگاه را تا حد مرگ شکنجه داده بودند و کتک زده بودند و بعد هم آنها را به اردوگاهی دیگر که ظاهراً فضای معنوی مناسب نداشته انتقال داده بودند.

الگوی آزادگان

با هر کدام از بچه­های آزاده که درباره­اش حرف بزنی، آنچنان با شوق و احساس از او یاد می­کند که انسان را تحت تأثیر قرار می­دهد و وقتی که خاطرات آزادگان را درباره او می­خوانی یا می­شنوی، به علت این حسّ غریب پِی خواهی برد. «سید، یک انسان تمام­عیار بود؛ یک روحانی واقعی، یک ِآدم کاردرست. خدا رحمتش کند که مایه رحمت بود. به قول یکی از بچه­ها، اگر نبود مخصوصاً برای اسرای اواخر جنگ که انگیزه کمتری نسبت به قبلی­ها داشتند، وضع بدی پیش می­آمد. خیلی از اسرا، روحیه و کرامت انسانی و اسلامی­شان را مدیون حاجی ابوترابی هستند، باور کنید!»

سردار آزاده محمد رنجبر در خاطراتش می­نویسد: «یک شب برایمان نهج­البلاغه آوردند. باور نمی کردیم. حاج­آقا ابوترابی پیش ما بود. گفت: «حتماً فردا جمعش می­کنند. امشب باید حفظش کنیم.» توی اردوگاه دو هزا نفر بودیم، ده اتاق دویست نفره، نهج­البلاغه هشتصد صفحه بود. هر کس نصف ورق را نسخه­برداری کرد. هر کداممان هم یک شماره داشتیم که نشان صفحه بود. صبح نشده نهج البلاغه در سینه­مان حفظ شد».

نوآوری و ابتکار

از لابه­لای خاطرات آزادگان عزیز، نکات بسیاری را درباره خلاقیت و نوآوری می­شود به دست آورد.

در خاطرات آزاده حبیب­الله معصوم آمده که:« برای آموزش زبان، از پتو به جای تخته سیاه و از صابون به جای گچ و وسیله نوشتار استفاده می­شده است». در خاطرات سردار محمد رنجبر نیز آمده: «مشکل بزرگ ما این بودکه خودکار و کاغذ و کتاب نداشتیم. قوطی تاید را دو روز خیس می­کردیم، ورقه ورقه می­شد، تا چهل و هشت ورق از هر قوطی درمی­آوردیم. ورقه­ها را آویزان می­کردیم تا خشک شود و رویشان بنویسیم.و یک بار که نماینده­های سازمان آمده بودند، یکی­شان مرتضی را شناخت. مرتضی در دانشگاه سوربن فرانسه درس خوانده بود. همکلاسی­اش در سوربن بین هیأت اعزامی از ژنو بود. این رفاقت باعث شد که همه خودکارهایشان را بگذارند و بروند. ما هم آنها را توی یقه پیراهن، سجاف لباس و متکا قایم کردیم. برای درس خواندن، هر کداممان تخته داشتیم. روی یک تکه مقوا پلاستیک می­کشیدیم و رویش یک کیسه پارچه­ای تیره می­دوختیم صابون را پودر می­کردیم و با روغن نباتی قاطی می­کردیم و روی آن می­مالیدیم. پلاستیک دیگری را روی آن می­کشیدیم و بالایش را می­دوختیم. این لایه پلاستیکی باز و بسته می­شد. دسته مسواکی راکه خراب شده بود می­شکستیم و به جای قلم استفاده می­کردیم. روی این تخته جادویی با قلممان می­نوشتیم، پلاستیک را که از هم باز می­کردیم نوشته­ها پاک می­شد عراقی­ها اینها را که می­دیدند بهمان می­خندیدند و می­گفتند: «کله­تان خوب کار می­کند ها!»

 

اصطلاحات آزادگان در اسارت

تهیه کننده : حجت الله مومنی
منبع : راسخون



عنوان اصطلاح : مسئول فحشا و منکرات

این نام به مسئول تبلیغات عراقی ها اطلاق می‏شد که وظیفه پخش نوار ترانه‏های مبتذل از بلندگو رابه عهده داشت.

عنوان اصطلاح : مسئول صابون

در اردوگاه مسئولیتها و وظایف تقسیم شده بود و به رأی و انتخاب سایر برادران هر کسی مسئول انجام خدمتی بود. در این رابطه، برادری هم مسئول نان بود و چون تلفّظ کلمه «صمّون» شبیه کلمه «صابون» است، لذا بعضی از عزیزان آزاده از سر مزاح و شوخ طبعی به مسئول صمّون، «مسئول صابون» می‏گفتند.

عنوان اصطلاح : مسئول ربّنا

در یکی از قرارگاه‏ها در ماه مبارک رمضان، یکی از برادران که صدای خوبی داشت، قبل از افطار، دعای «ربّنا» را می‏خواند، به همین جهت هر وقت اسرا می‏‏خواستند او را صدا بزنند، می‏گفتند «مسئول ربّنا» بیاید.

عنوان اصطلاح : مسئول دعا

به برادرانی که طی دوران اسارت، به انتخاب سایر برادران، مسئولیت تهیه و توزیع برگه‏های دعا و برگزاری مراسم را عهده‏دار شده بودند، «مسئول دعا» گفته می‏شد.

عنوان اصطلاح : مسئول دارو

برادرانی که حدود 100 تا 150 قرص مختلف نزد خود داشتند و آنها را از راه‏های گوناگون به دست آورده بودند و جهت درمان دردهای اسپاسم، دل درد، درد کلیه و سایر امراض در اختیار بیماران قرار می‏دادند و به همین دلیل به «مسئول دارو» معروف شده بودند.

عنوان اصطلاح : مسئول حانوت

به برادری که مسئولیت خرید مایحتاج سایرین را از فروشگاه اردوگاه به عهده داشت، «مسئول حانوت» می‏گفتند.

عنوان اصطلاح : مسئول تدارکات

در دوران اسارت، داشتن هر نوع امکانات زندگی ممنوع بود و اوضاع شدیداً کنترل می‏شد. در همین راستا یکی از برادران، مسئول حفظ و نگهداری وسایل داخل آسایشگاه از قبیل سطل، جارو، المنت، کوزه، و غیره بود، ضمن اینکه وظیفه مهم اختفا و حفظ این وسایل به هنگام تفتیش را نیز به عهده داشت. برادری که عهده‏دار این مسئولیت بود، «مسئول تدارکات» نامیده می‏شد.

عنوان اصطلاح : مسئول آویزان

در یکی از ازدوگا‏ه‏ها این نام به کسی اطلاق می‏شد که در مواقع شستشوی بالکُن، به منظور جلوگیری از ریزش آب به پایین، موظف بود سطلی را زیر لوله خروجی آب نگه دارد.

عنوان اصطلاح : مُزاحم

سال 67 در اردوگاه موصل افسر عراقی درشت هیکلی حضور داشت با اخلاق تند و خشن به نام سرهنگ «مَزاحم». هر وقت که او در اردوگاه قدم می‏زد، درد سری برای اسرا ایجاد می‏کرد و به همین دلیل بچّه‏ها اسم او را گذاشته بودند سرهنگ «مُزاحم».

عنوان اصطلاح : مرکّب اسارتی

در اردوگاه های عراق در حالی که داشتن هر نوع نوشت‏افزار ممنوع بود و یافتن نزد اسیر مساوی بود با تحمّل انواع شکنجه‏ها از جانب او، برادران از مخلوط کردن دوده آبگرمکن و نفت، مرکّبی ساخته بودند که در مواقع لزوم چوب کبریت را با آن آغشته می‏کردند و چیز می‏نوشتند.

عنوان اصطلاح : مرغ پرید

چنانچه شبهای چهارشنبه حادثه‏ای اتفاق نمی‏افتاد، به ازای هر ده نفر یک مرغ می‏دادند که در همین رابطه بعضاً مرغها توسط عراقی ها دزدیده می‏شد و استخوانهایش به جا می‏ماند. لذا در چنین مواقعی برادران می‏گفتند «مرغ پرید».

عنوان اصطلاح : مرده شور ‏خانه

این نام به حمّام اردوگاه موصل اطلاق می‏شد، چرا که هیچگاه آب گرم در آن نبود و از چند دقیقه بیشتر هم اجازه استحمام نمی‏دادند، به همین جهت به «مرده شور خانه» (مرده شویخانه) معروف شده بود.

عنوان اصطلاح : مردان گلدوز

عده‏ای از برادران با لباسها و پارچه‏های اضافی‏شان جانماز می‏دوختند و آن را با گلدوزی تزیین می‏کردند، از این رو به «مردان گلدوز» معروف شده بود.

عنوان اصطلاح : مردابگاه

در شرایط بسیار سخت اردوگاه های عراق که محدودیت، همراه با شکنجه و آزار حاکم بود، عراقی ها دائماً سعی در سرکوبی برادران آزاده داشتند و می‏خواستند که محیط آنجا ساکت و راکد باشد و صدایی از کسی شنیده نشود، دقیقاً مثل یک مرداب بی‏روح و خاموش. به همین دلیل برادران آنجا را «مردابگاه» نامیده بودند.

عنوان اصطلاح : مرد است خمینی

یکی دیگر از پلیدیهای دشمن بعثی درخواست توهین به مقام بنیانگذار جمهوری اسلامی بود، لذا برادران آزاده در مقابل شکنجه بعثی‏ها شعار «مرد است خمینی» را سر می‏دادند.

 

عنوان اصطلاح : کلاه قرمزی

به سربازان و نگهبانان عراقی اطلاق می‏شد و در مواقع نزدیک شدن آنها به آسایشگاه، نگهبان ایرانی این کلمه رمز را اعلام می‏کرد. وجه تسمیه آن هم کلاه کج قرمزی بود که سربازان و بعثی‏ها به سر می‏گذاشتند.

عنوان اصطلاح : کلاه ضدّ سینوزیت

نوعی پیشانی‏بند بود که از آستین پیراهن با توجه به هوای سرد موصل درست می‏شد.

عنوان اصطلاح : کلاس اسارتی

بعد از مذاکرات صلیب سرخ با مقامات عراقی، مجوّز برقراری کلاسها در اردوگاه با شرایط خاصی، که تعداد افراد هر کلاس بیش از پنج نفر نباشد، در اسارت شروع شد که صدها حافظ قرآن و مترجم و سوادآموز و طلبه نتیجه آن کلاسها بود.

عنوان اصطلاح : کفتار

افسر پیر بعثی عراقی.

عنوان اصطلاح : کشیک ایثاری

به کار اسرایی که شبها در آسایشگاه بیدار می‏ماندند تا در صورت یورش سربازان عراقی اشیاء ممنوعه را مخفی کنند و یا در شبهای سرد زمستان اگر پتو از روی کسی کنار رفته بود آن را درست می‏کردند تا کسی سرمانخورد، «کشیک ایثاری» گفته می‏شد.

عنوان اصطلاح : کشاورز

رجوع شود به «فلاح».

عنوان اصطلاح : کریم مورچه خوار

لقبی بود برای جندی کریم سرباز عراقی به جهت اخلاقهای زشت و چهره کریهی که داشت.

عنوان اصطلاح : کریم دجّال (کریم کافر، کریم دجّال منافق)

لقبی بود برای کریم عرفات، گروهبان عراقیِ کمپ 17، به جهت قساوت و بیرحمی‏اش.

عنوان اصطلاح : کتلت دمپایی

اسرا به تکّه‏های نپخته به اصطلاح گوشتی که معلوم نبود گوشت چه حیوانی است و اصلاً قابل خوردن نبود، «کتلت دمپایی» می‏گفتند.

عنوان اصطلاح : کبابخانه

لفظی کنایه بود که به کتابخانه اردوگاه تکریت نسبت داده می‏شد زیرا در آنجا اسرا را شکنجه می‏دادند.

عنوان اصطلاح : کامپیوتر بهداری

لقبی بود که عراقی ها به یکی ازبرادران اسیر ایرانی داده بودند. وی شماره صلیب سرخ، و شماره بهداری، اسامی تمامی افراد اردوگاه و نام بسیاری از داروها را از حفظ بود.

عنوان اصطلاح : کافر

معمولاً در محاوره بین برادران، صفت «کافر» به افسران عراقی اطلاق می‏شد.

عنوان اصطلاح : کاغذ اسارتی

داشتن و تهیه کاغذ در اردوگاه‏ ممنوع بود، ولی راه‏های مختلفی برای تهیه آن وجود داشت که به شرح زیر بود و به آن «کاغذ اسارتی» گفته می‏شد. 1ـ لایه لایه کردن قوطی‏های تاید پس از خیس کردن 2ـ زرورق سیگار، کاغذ پاکت سیگار 3ـ مقوّا و غیره.

عنوان اصطلاح : کارت دعوت

به هنگام برگزاری مسابقات کشتی که به صورت مخفی انجام می‏شد. چون امکان تجمع کل افراد اردوگاه در یک آسایشگاه وجود نداشت به هر آسایشگاه 10 قطعه کارت دعوت داده می‏شد تا به نوبت جهت دیدن مسابقات بیایند و یا در مسابقات شرکت کنند.

عنوان اصطلاح : قوطی

کلمه رمزی بود که برای رادیو انتخاب شده بود. در اردوگاه تکریت مجازات داشتن رادیو اعدام و شاید با یک درجه تخفیف حبس ابد بود.

عنوان اصطلاح : قوانین دقیقه‏ای

هر زمان که فرمانده اردوگاه تغییر می‏کرد و فرمانده موقّتی به اردوگاه می‏آمد، یک سری قوانین جدید نیز ابلاغ می‏شد که با توجه به موقّتی بودن فرمانده، اسرا آنها را زیاد جدّی نمی‏گرفتند و به آنها «قوانین دقیقه‏ای» می‏گفتند.

عنوان اصطلاح : قُندُرَة

«قُندُرَة» به معنای کفش است ولی در فرهنگ عراقی ها اطلاق نام «قُندُرَة» به کسی از بدترین توهینها محسوب می‏شود و به هنگام فحّاشیها این لغت به کرّات از زبان آنها شنیده می‏شد. گفته می‏شود بر عکس گذاشتن دمپایی نیز معنایی بمراتب بدتر از قندره دارد و اگر عراقی ها آن را مشاهده می‏کردند، مجرم بشدّت مجازات می‏شد.

عنوان اصطلاح : قلی

رجوع شود به «سیفون».